صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
او هم دل دارد
اگـــر دوستت دارم هـــایت را نشنیــده گرفت
غصه نخــور....
اگـــر رفت گریــــه نکن....
یک روز چشمــــهآی یکــــ نفر عـــآشقش میکند
یک روز معنی کم محلی را می فهمد
یک روز شکستـن را درک میکند
آن روز می فـــهمد آه هـآیی که کشیدی
از تــهِ قلبت بوده!
می فهــمد شکـــستـن یک قلب درد دارد...
خداحافظ همین حالا ، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بدونی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین ، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخره جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو ، همینه رسم این دنیا
خداحافظ ، خداحافظ
کاشکي بودي و مي ديدي که بهونت و ميگيره
مي دوني عطر نفس هات چي به روز من آورده؟
مي دوني دوري دستات اشکمو باز درآورده؟
جاي انگشت هاي نازت چي بزارم توي دستم؟
کاشکي بودي و سرت رو باز مي ذاشتي روي شونم
باز مي ذاشتي و مي گفتم تويي اون همه بهونم
به خدا فرض محال که يه دم بي تو بمونم
تو شدي همه وجودم تويي رنگ آسمونم
عمريه در طلب تو سوختم و مثل کويرم
کاشکي بودي و مي ديدي که دلم داره ميميره
کفتمش:دل میخری پرسید چند؟
گفتمش: دل مال تو تنها بخند
خنده ای کرد و دل از دستم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
دلم میخواهد فریاد بزنم بگویم:
من مترسک خاطرات نیستم!!!
درست مثل دیوانه ای
که اصرار دارد بگوید من دیوانه نیستم
راستی!! گفته بودم؟
من دیوانه نیستم ...!!
من غرورم را مدیون بارانم
باران را سپاس که پنهان کرد اشک هایم را
باران را سپاس که آبرویم را خرید تا نفهمند آدم ها
که من از تنهایی نیست که قدم می زنم
من زیر باران رفتم تا که آسوده خاطر ببارم
بی آنکه بترسم از نگاه کسی....
شکستن دل
به شکستن استخوان دنده می ماند ...
از بیرون
همه چیز روبه راه است ... !
اما هر نفس ...
درد است که می کشی ... !
قصه عشق من .... عشقي نافرجام.......!!!!
قمار.........
دل به تو بستن ندارد حاصلی
چون تو هم از غصه ما غافلی
پس همان بهتر که تنها سرکنم
عمر را بابی کسی آخرکنم
چون تو هم در آفرينش يک زنی
ناتوان در امر عاشق بودنی
عشق زنها را نباشد اعتبار
اعتماد بر جنس زن يعنی قمار
معنای تلخ زندگی را....
و...
بودن را...
عشق را...
احساس کردم...
و نفس های عطر آگین و وسوسه انگیزت...
و با بوسه های آتشین و پر مهرت...
احساس کردم با آغوش گرم و آرامت...
تورا احساس کردم...
با تمام یاس و نا امیدی ام...
در کنار برگ های زرد و باران خورده ی درختان...
و در آن هوای سوزناک...
در پهنای دل غمناک آسمان...
نخستین بار زیر قطره های باران....
معنای تلخ زندگی را....
و...
بودن را...
عشق را...
احساس کردم...
و نفس های عطر آگین و وسوسه انگیزت...
و با بوسه های آتشین و پر مهرت...
احساس کردم با آغوش گرم و آرامت...
تورا احساس کردم...
با تمام یاس و نا امیدی ام...
در کنار برگ های زرد و باران خورده ی درختان...
و در آن هوای سوزناک...
در پهنای دل غمناک آسمان...
نخستین بار زیر قطره های باران....
آسمان را می خواهم برای عبور
جاده باریک است!
ماه را می خواهم برای نور
راه تاریک است!
تو را می خواهم برای نظافت
تعطیلات نزدیک است!
آه اینرا نمی کنم باور
آه اینرا نمی کنم باور که بدل مهر دیگری داری
که بجان غیر نقش هما یاد عشق فسونگری داری
وحشتم می کشد اگر روزی دیده ات غیر روی من بیند
یا بروی لبان شیرینت نام دیگر بشوق بنشیند
گر هنوزم عزیز میداری از چه اکنون غمین و تنهایم؟
گریه کردم اشک بر داغ دلم مرهم نشد
ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی
از هزاران گل گلی همچون شما پیدا نشد
عشق و غم
چه زود فراموش شدم تو ذهنا خاموش شدم
شدم بده تو قصه راحت فراموش شدم
غصه ها توی قلبم امونمو بریده
درست میگن که آدم از عشق خیری ندیده
هرچی میگن دروغه باور نکن می شکنی
میگن بهت که عشقم فقط تو تو قلبمی
این روزا بد غرورت زیره پاهات له میشه
از غم عشق و دوری چشمای تو تر میشه
خلاصه که عزیزم از من به تو نصیحت
هرچی دیدی دم نزن نشین تو پای صحبت
بهانه ها جور واجور دروغا ثابت میشن
گل هایی که تو چیدی یکدفعه پرپر میشن
میگفت نفس کشیدن بی تو برام حرومه
میگفت دوست دارم من دوست دارم دیونه
دیدی چه آسون گذشت رفت سراغ دیگری
تورم کنار میذاره ؟ انتخاب آخری ؟
نایی دگر ندارم ، خندیدنم به زور است
ماندم در این دو راهی، دنیا چه سوت و کور است
در غم اسیر و مبهوت ،از زندگی گسستیم
نفرین بر این زمانه ، مرگم که بی شعور است
در کارزار هستی ، می گویمت تو پستی
با قلب من غم تو ، بد جور جفت و جور است
خواهم کمی بنالم ، تا تو شوی کنارم
اما چه سود یارم ، سر منزل غرور است
غم در کمین نشسته ، لبخند چهره بسته
در قلب این شکسته ، بی راهه ها وفور است
دلتنگ از عزیزان ، خوشی زما گریزان
سیمای اشک ریزان ، شادی چه بی حضور است
من همون جزیره بودم
، خاکی و صمیمی و گرم ، واسه عشق بازی موجها ، قامتم یه بستر نرم ...
یه عزیز دردونه بودم ، پیشه چشم خیسه موجها ،
یه نگین سبز خالص ، توی انگشتر دریا ...
تا که یک روز تو رسیدی ، توی قلبم پا گذاشتی...!!! غصه های عاشقی رو ،
تو وجودم جا گذاشتی... زیر رگبار نگاهت ، دلم انگار زیرو رو شد ،
برای داشتن عشقت ، همه جونم آرزو شد.
تا نفس کشیدی انگار ، نفسم برید تو سینه ، ابر و باد و دریا گفتن ، حس عاشقی همینه.
اومدی تو سرنوشتم ، بی بهونه پا گذاشتی ،
اما تا قایقی اومد ، از منو دلم گذشتی؟؟؟ رفتی با قایق عشقت ،
سوی روشنی فردا ، منو دل اما نشستیم ، چشم به راهت لب دریا...
دیگه رو خاک وجودم ، نه گلی هست نه درختی ،
لحظه های بی تو بودن ، می گذره اما به سختی!
دل تنها و غریبم ، داره این گوشه میمیره ، ولی حتی وقت مردن ،
باز سراغتو میگیره..... میرسه روزی که دیگه ، قعر دریا میشه خونم ،
اما تو دریای عشقت ، باز یه گوشه ای می مونم.
من همون جزیره بودم ، خاکی و صمیمی و گرم ، واسه عشق بازی موجها ،
قامتم یه بستر نرم ...
یه عزیز دردونه بودم ، پیشه چشم خیسه موجها ،
یه نگین سبز خالص ، توی انگشتر دریا .
آدم وقتی عاشق شد ... حتی يه لحظه هم عشقش رو نميذاره و بره
اگه اين كارو كرد ... اون عشق نيست
آدم وقتی عاشق شد ... چشمش خود به خود روی همه بسته ميشه
اگه نشد ... اون عشق نيست
آدم وقتی عاشق شد... فقط صلاح و خوبيه عشقش رو ميخواد
اگه غير از اين بود ... اون عشق نيست
آدم وقتی عاشق شد ... يه لحظه نميتونه غم عشقش رو ببينه و آروم بگيره
اگه غير از اين شد ... اون عشق نيست
آدم وقتي عاشق شد ... نميتونه با بهونه هاي بيخودي عشقش رو ترك كنه
چون تو عاشقي هيچ بهونه اي پذيرفتني نيست
عشق من برگرد که چشمام هنوز در انتظاره برای دیدن تو
دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدگه منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيكه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو كارتو مونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي مي گفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقــــت بود
بشنواين التماسرو
**********
*********
*******
******