صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
مرا اینگونه باور کن...
کمی تنها
کمی بیکس
کمی از یادها رفته
خدا دیگر کجا رفته؟
نمیدانم مرا آیا گناهی هست؟
که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست....
بعضیا کاری باهات میکنن....
که یادآوری تمام لطف هایی که در حقشون کردی ....
به شدت از خودت متنفرت میکنن !!!
رسیدروزی که با من لحظه ها روسرکنی
رسید روزی که مرگ عشق را باور کنی
و
می رسد روزی که بی من در کنارقبر من
شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی...
روشن ام می کند
فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست
تا تلخي نباشد شیرینی نيست
و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد
خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند
سوالی واسم پیش اومده بود گفتم که واسه پیدا کردن جوابش از شما کمک بگیرم.به نظر شما عشق چیه وچرا به وجود میاد؟چرا آدما عاشق میشن؟ چرا اکثر وبلاگهای ایجاد شده موضوعشون عشقه؟به جای پاسخ به این سوالات آشفته ممنون میشم که به این سوال من پاسخ بدید.
هرکسی بری خودش تعریفی از عشق داره،تعریف شما از عشق چیه؟من به کمک چند تا از شماها بهترین تعریف عشق رو انتخاب میکنیم و در یه پست جداگانه میذاریم.مطمئنم که با همکاری شماها به نتیجه ی خوبی میرسم.ممنون که سرزدید.در قسمت نظرات منتظر ایده های قشنگتون هستم.
نمیدونم چرا این زنا اینقدر بی جنبه هستن؟؟؟؟
بر اثر یک اشتباه سهوی من کارت عابر بانکمو دادم به خانمم که بره خرید کنه و تا کنون اثری از آثار عابر بانکم در دست نیست!!!!!!!!!!
خدارو شکر حساب اینترنتیم فعاله خخخخخخخخخخ:)
اخه چی جوری دلت اومد تنهام بزاری و بری اخه مگه حرفی زدم زخم زبونی من زدم اره همش بهونه بود مساله یار دیگه بود دلت هوایی شده بود کارم از کار گذشته بود برو با یارت عزیزم رها کن این تن منو ولی یه چیزی رو یادت باشه یارتو تنها نزاری که مثل من اسیر بشه اواره از خونه بشه دوست دارم تا همیشه
یه زمانی سر کلاس بچه ها که میخندیدن استادمحترم بهشون میفهموند که بسه دیگه .اما حالا یه استاد داریم ،خودش جک میگه، خودش تیکه میپرونه، بعدش حالا نخند کی بخند!!!! تااااازه ما باید بش بفهمونیم بسه دیگه پرستیججج داشته باش استاااد.!!!استاد هم استادای قدیم. استاد خوش خندس ما داریم. واااالا.
خدایا دهانم را بو کن...
دل است دیگر
خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم
خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم
خدایا دهانم را بو کن...
وعده کردم به دلم عاشق هردل نشوم
ره شیدا نروم ، طعمه سائل نشوم
چه کنم با دل بی صبر و قرارم که کند
خواهش کهنه شرابی، به ره گِل نشوم
در میخانه اگر بسته شود غم نخورم
به سخا باده ببخشد، ره باطل نشوم
همه شب طالب مِی بودم و بیگانه غم
که هوادار دلم باشد و عاقل نشوم
گشته هویدا دلم، سستی شالوده ام
جای مِی و انگبین، خون دلی خورده ام
لحظه وصل صنم، باز مروری کنم
وای که این دامنم، با هوس آلوده ام
بوی گل یاسمن، پُر شده کوه و دمن
در طلب هم سخن، غنچه پژمرده ام
مدعی بی هنر، کرده صنم بر حذر
حال چنین دربه در، خسته افسرده ام
کینه فامیل دون، بوده به حد جنون
سینه پرازآه وخون، عاشق دل مرده ام
محنت تنهایی ام، میوه شیدایی ام
اسوه رسوایی ام، مات و سرافکنده ام
دلم خنده می خواهد، نه خنده زورکی، یک خنده از ته دل... یه خنده از اعماق بچگی... آن هم دراز کشیده روی چمن ها...
شنیده بودم سالهای زندگی زود می گذرد... آنهایی که روحشان مهربان و لطیف بود، گذر عمر را به برق تشبیه کرده بودند... دلم لبخند هایشان را می خواهد که وقتی روی دو لب، مثل باله می رقصید، به من می گفت " قدرش را بدان "
قدر دانستن کار سختی ست... اشک های مرد این را می گفتند... هر لبخند یک نشانه دارد، هیچ وقت نمی توانی بفهمی حرف حسابشان چیست...! لبخند زن چکمه پوش را میتوان قورت داد، مثل لبخند کودکان کارگر پشت شیشه های ماشین... شاید گه گاهی لبخند زدن به آسمان و گفتن مرسی کافی باشد...
امشب یک بار دیگر سعی کردم بگویم سییب، اما لبهایم سخت مقاومت می کنند... شاید نیاز به دوربین و عکاس و طبیعت بکر باشد، تا خود به خود بخندی...
راست می گفتند...! سال های زندگی مثل برق می گذرد... به قول یکی از استادام " عمر و باد همیشه دو رقیب هستند "
دلم یک سییب می خواهد، میان این جمعیت سیاه پوش...!!!
سلام به رفقای گلم.
من یه وبلاگ دیگه زدم درمورد مطالب جالب و خوندنی.قبلا یه وبلاگ توی میهن بلاگ زده بودم که حذفش کردم.بعد بچه ها اومدن توی اف اف هی گفتن چرا حذفش کردی منم تصمیم گرفتم یه وبلاگ دیگه باز کنم.
توی این وب موضوعات جالبی رو می ذارم تا شما هم بتونین بخونینش.
اگه خواستین می تونین توی این وب عضو بشین و شما هم مطالب جالبی رو برای من بفرستین.
منتظر نظرات شما دوست های جیییییییییگرم هستم.
امیدوارم مثل اون وب قبلی خواننده و بازدید کننده ی زیادی داشته باشه.