صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
دسته منو بگیر...
حسه منو بفهم....
آشنایی با تو کار خدا بود
منو شب هایی که خاموشه
آوار لحظه ها بود
چرا از پلک شبه تنهاییم
میباره لحظه...
منو احساسی که از عشقه تو لبریزه
بارون و بوسه،بارون و بوسه
داره از موجه نگاهم می ریزه... دوستت دارم عشق نازم
عشق تو تویه وجودم، عشق تو گرمیه شبهام
مثله یک راز نگفته، شعله میکشه رو لبهام
عشق تو خون تو رگهام، حسه این چشمای گریون
تنه تو گرمیه آفتاب،تویه چله تابستون
لمسه تو زیباییه،یک شبه رویایه
حسه به تو رسیدن،معکوسه تنهاییه
دلگیرم از فاصله،بخند و آرومم کن
منو به جرم قلبم ،به رویا محکومم کن
نقشه تو زیباییه ،یک شبه آفتابیه
تو رو نفس کشیدن،انکار بی تابیه
مثله خورشید در برم،تنم رو شعله ور کن
رویایه هر شبم رو،با یک بوسه معتبر کن
تنه تو ادامه جاده خورشیده
چشم تو نور رو تنه لحظه هام پاشیده
تا تو با منی نگاهم خیسه یک رویاست
با تو موندنی شدن چقدر زیباست
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور دیگر!
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد !
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور که دلت قرص شود که من هستم ,
مثل باران چشمهایت دیدنی است
شهر خاموش نگاهت دیدنیست
زندگانی معنی لبخند توست
خنده هایت بی نهایت دیدنیست . . .
در آن هنگام که غروبه خورشید سرتاسر روز را گردافشانی میکند
دلی آرام میتپد که نکند روز به پایان برسد
وخبری از مسافرش نشود.
ای تو تنهاترین تنهای من ای که بی تو جانم بی جان است
ای عشق اول و آخر من ای که نفس هایم به نفسهایت آمیخته
تو را دوست دارم به تو عشق می ورزم
تمامی وجود من دوستت دارم
ای تمام هستی من
عاشقم كردي و عاشق نيستي
اصلاً از جنس شقايق نيستي
من تو را در روح جاري مي كنم
تو ولي با من موافق نيستي
گفته بودي دوستت دارم ولي
تازه فهميدم كه صادق نيستي
يا برو يا تا ابد با من بمان
اي كه اهل حرف منطق نيستي
شيشه ام، نشكن كه نابودم كني
شيشه را اي سنگ لايق نيستي
بغض نشكست و مرا بشكست آه
اي دل من اهل هق هق نيستي
كارهايت عشق را ديوانه كرد
تو همان آيينه دق نيستي
در این قرن دود و آتش هیچ کس به انسانی دیگر عشق نمی ورزد
در دیار بی فروغ من عشق یک درهم نمی ارزد.
همه نقابی از عشق زده اند و بس
همه به هم بی باورند و حتی هیچ رهگذری دست نیازمندی را نمی گیرد
به فکر حیله اند و دروغ همه و اینکه تیشه ای باشند که به ریشه هم زخم زنند.
در این زمانه هر کس چندین معشوقه دارد و هر معشوقه ایی چندین عاشق.
در این دیار به جای کالا در بازارمحبت عشق
شعور و انسانیت به فروش می رسد
و به چه قیمتی ارزان حراج خواهد شد.
گمان نمیکنم در این زمانه با محبت! محبت گرفت
با عشق ورزی به تو عشق بورزند
و گمان نمیکنم هیچ وقت دستی که به طلب دوستی به سوی تو
دراز می شود بی حیله و نیرنگ باشد...
عزیزم دلم گرفته دلم برایت تنگ شده
دلتنگ گرفتنت دستهای گرمت هستم دلتنگ بوسیدن گونه هایت هستم
آنقدر دلتنگم که اینک آرزو دارم حتی یک لحظه نیز از راه دور تو را ببینم
عزیزم دلم گرفته ، دلتنگت هستم
کاش همیشه در کنارم بودی تا دلتنگی به سراغم نمی آمد کاش همیشه در کنارت بودم تا هیچگاه دلم نمیگرفت
بیا در کنارم تا آرام شوم ، بیا در کنارم تا دوباره خوشحال شوم
بیا در کنارم تا دوباره دنیای زیبای خودم را از نزدیک ببینم
عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده …
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظــه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضــه
کنارم هستـــی و بازم بهونه هامو میگیــــرم
میگم وای چقدر سرده میـــام دستاتو میگیــــرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از اینجــا تا دم در هم بری دلشوره میگیــــرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودنه با هـ
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
برچسبها:
کاش می دانستی دنیا با همه وسعتش بی تو جایی برای ماندن ندارد.اشک چشمانم هر شب
سراغت را از کویر گونه هایم می گیرندای که دیدگانم از دل تنهایی تو الفبای اشک ریختن را
آموخته اند و لحظه های گریانم با کوچ تو روان گشته اند؟چرا از کوچه دلتنگی هایم گذر نمی کنی
و برای چشمان مانده به راهم دستی تکان نمی دهی؟بی تو قناریها خوش آواز نیستند و آسمان
چشمانم همیشه بارانی است.بی تو من درختی خشکیده در پاییزم.
فقط کسی معنی دلتنگی رو درک میکنه که طعم وابستگی واقعی رو چشیده باشه. پس هیچ وقت به کسی وابسته نشو که سرانجامش دلتنگیه
در جستجوی عشق ، اما بی چراغم!
عشقی نشد یار دلم ، اما چرا غم؟
در برگریز غصه و توفان تردید
پیچیده بوی حسرتی در کوچه باغم
جای کبوترهای شادی ، بر درختان
من میزبان غم خبرهای کلاغم
رفتی ، تمام گرمی ات از زندگی رفت
از هُرم حزن انگیز این شب گریه ، داغم
سرداب دلسردی ، سکوتی مثل مرداب
مرگ است شاید آنکه می آید سراغم...
وقتـــی دلـــت گــرفتـــه
وقتـــی غمگینـــی
وقتـــی از زنـــدگـــی سیــــری…
حـــواستـــو خیلـــی جمـــع کـــن !
چـــون طعمــــه خــوبـــی هستــــی
|
||
خیلی دوستت دارم اما نمی دونم “خیلی” رو چه جوری بنویسم که خیلـــــــــــــــــــــــــــــــی خونده بشه ؟!! |
|
||
کاش وجودم بخشیدنی بود و به تو می بخشیدم. هیچ چیز نمی خواهم. هیچ چیز. تنها آرامشت را. تنها لبخندت را می خواهم تنها و تنها تو را می خواهم. گریه هایت بر روی قلبم سنگینی می کند. و آنقدر که می فهمم گریانی وجودم سبک تر از آن می شود که بخواهم زنده باشم. تو را به قدر ستارگان دوست دارم چون ستاره یعنی عشق. ستاره یعنی وجودی مه روشنایش در ظلمت جسمانی ام تو را به من نشان می دهد. هیچ چیز نمی خواهم. تنها تو را. تو که نورشبهای گمراهی منی. دوستت دارم |
|
||
عشق چیست ؟ به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
|
|
||
عشق چیست ؟ به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
|
بادبادک می دانست همه ی عمرش به نخی بند است.
اما مردانه آن بالا می رقصید
****
نه صدایش را نازک کرده بود، نه دستش را آردی....
از کجا باید به گرگ بودنش شک میکردم؟....
****
و عشق تنها گناهیست که به وقت ارتکاب آن، خدا برای
انسان ایستاده دست میزند!
****
نمی دانی بین کشمکش های عقل و احساس
>>دلتنگ تو شدن<< چه حس عجیبی دارد؟!
****
زخم هایم شور میزند....
نمک میخواست که پاشیدی.....!
****
عشق همیشه نافرجام است برای درخت ها...
به آسمان هم که برسند به هم نمی رسند مگر تبرها کاری کنند....
****
تو تکراری ترین حضور روزگار منی و من
عجیب به نگاه تو از آن سوی
فاصله ها خو گرفته ام!
****
همیشه بیادت هستم....
اما شاهدی ندارم بجز کلاغ بام خانه مان....
که او هم حقیقت را به تکه پنیری می فروشد.....
****
سقوط تاوان پریدن با بعضی هاست......
****
سخت است من درد میکشم، تو اما....
چشم هایت را ببند تا بدانم می بینی و بی خیالی....
****
انگار دنیا خالیست.....
مگر چند نفر هستی....؟
****
دلت گرفته باشد، صدای ترانه که هیچ....
با صدای دستفروش دوره گرد هم
به گریه می افتی....
****
تلنگر کوچکی است باران!
وقتی فراموش می کنیم آسمان کجاست؟!
****
من هنوز از بازیه کلاغ پر میترسم....
می ترسم بگویم: تو .....
تو آرام بگویی: پر.....
****
در زندگی به هیچ کس خیانت نکردم جز خودم!
وفای به تو خیانت به خودم بود....
****
یواشکی دوسم داشته باش....
آدمای دنیای من چشم دیدن عشق رو ندارن!
****
تلخ ترین خاطره ی فرهاد! شیرین بود....
****
تنهایی یعنی ذهنم پر از تو و خالی از دیگران
و اطرافم خالی از تو و پر از دیگران!
****
توضیح نمی خواهد، تمام خواسته ی من یک جمله ی کوتاه است:
دلی که به تو سپردم به غم مسپار....
****
کاش دنیا یکبار هم که شده بازیش را به ما می باخت....
مگر چه لذتی دارد بردهای تکراری برایش....؟
****
وقتی نه دستی برای گرفتن است.
نه آغوشی برای گریه...
نه شانه ای برای تکیه...
انتظار نداشته باش خنده هایم واقعی باشد !!!
این روزها فقط زنده ام تا دیگران زندگی کنند.
دلت که تنگ ِ یک نفر باشد
خود ِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای
فراموش کنی
فایده نداره...
تو دلت تنگ است...
دلت برای همان یک نفر تنگ است.
یه وقتا اینقد آدم زندگی ایش غمناک میشه
که دوس داره یکی یوهو بگه….کاااااات….عالی بود عالی…
خسته نباشین بچه ها…واسه امروز بسه!
.
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن !
به رفتن که فکر می کنی ،
اتفاقی میفتد که منصرف می شوی !
می خواهی بمانی
رفتاری می بینی که انگار باید بروی !
این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است !
آنقدر چیزها اتفاق می افتد که نمیدانم از کدامشان شروع کنم...
احساس میکنم در فیلمی بازی میکنم با حرکت تند....
شاید برای این است که روزها کوتاه و کوتاهتر میشوند
گویی که از کنار لحظه ها میگذرم بدون اینکه آنها را زندگی کرده باشم ..
درباره همه چیز میتوانم بنویسم ..
ولی نمیدانم چرا همیشه آنقدر طولش میدهم که دیر میشود
و موضوع ، اهمیتش را ازدست میدهد
آنوقت نوشتن میشود یک لیوان چای سرد که دیگر میل نوشیدنش را ندارم...
ایـــنـــجا هــــوا بــــارانــــیـــــســــت...