نفرین

در جاده ی تنگ حقارت

صدای دختری پریشان حال به چشم میخورد

از پستی ها گریخته

و چشمانش سوسو زنان بوسه مرگ می طلبد

شیفته ی خود را در پیچ و خم زندگی و

آه و حسرت ها از دست داده

و چشمان هرزه ی خوکان کثیف بیشه

بیشه ی تنهایی را با خود می کشد

تا در دره ی مردگان بی تن دفن کند

از بخت سیاه تراز تور سفیدش

به قعر مرداب می افتد

و چه غم انگیز

دست و پای تنهایی اش می شکند

با قلبی لرزان دور میدارد

از چشم حریص گرگ بیشه

پیکر نازش را

به شماره می افتد نفس های تنهای او

وتیله هایش جز سایه ی سیاه گرگ

که سیمین تنش را پوشانده

یارای دیدن ندارد و

در آغوش مرگ فریاد می زند

نفرین بر این زندگی

و لعنت به سایه های سیاه

چشمان هرزه و

مردان خوک صفت...!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






♥ پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, ساعت 13:5 توسط neda